شنبه 20 ارديبهشت 1393 ساعت 20:32 |
بازدید : 157 |
نوشته شده به دست HaDi |
(نظرات )
دیروز داداشم نشسته بود منم یه مشت محکم زدم به پشتش... خداییش خیلی صداش بلند بود..داداشم از درد نمیتونست صاف بشینه.. منم سریع برگشتم سمت مامانم با مظلوم نمایی گفتم: مامـــــــــان؟؟ صدا رو شنیدی.. رامین محکم زد تو کمرم !!!
مامانم یه نگاه خونسرد به من انداختو گفت: فدای سرِ پسرم.. کجاش محکم بود آخه.. واسا پسرم راحت باشه..
بعدش یه لبخند به داداشم زد
بعد چند ثانیه داداشم گفت مامان دروغ میگه.. این منو زد. کمرم صاف نمیشه... مامانمم با سیخ افتاد دنبالم که چرا اینقد محکم پسرشو زدم ..
حالا دیگه جای خود دارد چقد قربون صدقه ی پسر 30 سالش رفتو چقد به من فحش داد -_-
من میگم مامانم تو بیمارستان عوض شده.. نظر شما چیه؟؟؟
شنبه 20 ارديبهشت 1393 ساعت 20:22 |
بازدید : 95 |
نوشته شده به دست HaDi |
(نظرات )
مامانم میگفت وقتی 6 سالت بود با داداشت که 1 سالش بود میذاشتمتون خونه تنها!منم گفتم یادمه چقدر گریه میکردم:( گفت آره تو از همون اول هم مزخرف بودی
هههعععی روزگار
یک شنبه 7 ارديبهشت 1393 ساعت 19:3 |
بازدید : 60 |
نوشته شده به دست HaDi |
(نظرات )
یه روز خواستم از برادرم پول قرض بگیرم پول که نداد هیچ بهم چندتا فحشم داد. بهش گفتم پولو که ندادی چرا دیگه فحش میدی؟ گفت دلم نیومد دست خالی بری!
داداشه من دارم؟